سفرنامه با تور مالزی
به گزارش بیباپ، سفر به مالزی بسیار هیجان انگیز است در ادامه این مقاله میخواهیم از زبان یکی از مسافرین به مالزی برایتان بگوییم، ایشان خیلی مفصل از لحظه لحظه رویدادها و احساسشان برایمان نوشته اند در ادامه با ما همراه باشید تا قبل از سفر حسابی از همه چیز آگاهی یابیم.

این بخش از سفرنامه تور مالزی به بخشهایی از سفر ما میپردازد که شامل بازدید از جزیره پنانگ و شهر خوش آب و هوای ایپوه و در نهایت بازگشت به میهن عزیز میشود.
در سفر به مالزی، نیمی از راه را با من همسفر شدید و با هم از کوالالامپور به بندر پورت دیکسون و هتل زیبای لکسیس هیبیسکوس رفتیم. سپس توری یک روزه را در شهر تاریخی ملاکا تجربه کردیم و دوباره به پایتخت مالزی بازگشتیم. روز اول به گشت و گذار در مرکز شهر، آکواریوم، مرکز خرید سوریا و برجهای دوقلوی پتروناس گذشت و حالا سفرمان را از روز دوم در کوالالامپور که یکی از بهترین روزهای این سفر بود از سر میگیریم. روز دوم اقامت در تور کوالالامپور بسیار هیجانانگیز بود و بعد از آن اقامت در جزیره زیبای پنانگ و بازدید از معابد بودایی آن و در آخر بازدید از شهر ایپوه که طبیعت بکر و زیبایی داشت، این سفر خوب را تکمیل کرد.
در این سفر که به همت هواپیمایی ایرآسیا، وزارت توریسم مالزی و آژانس مسافرتی پالم بیچ تدارک دیده شده بود، از چهار شهر دیدنی مالزی دیدن کردیم. ابتدا به کوالالامپور و منطقه سانوی رفتیم و بعد راهی بندر پورت دیکسون شدیم. از آنجا توری یک روزه به شهر تاریخی ملاکا داشتیم و سپس دوباره به کوالالامپور بازگشتیم. پس از طی دو شب اقامت در پایتخت مالزی به جزیره پنانگ رفتیم و پس از آن نیز راهی آخرین مقصد خود، یعنی شهر ایپوه شدیم. در ادامه میتوانید مسیر سفر ما را مشاهده کنید.
پوتراجایا، بوکیت بینتانگ و خیابان جالان الور
صبح جمعه وقتی بیدار شدم نمیدانستم زندهام یا مرده! بدنم خشک و بی حرکت شده بود و از شدت سرما نمیتوانستم نفس بکشم. متوجه شدم که آنقدر گرمای فضای بیرون کلافهام کرده بود که درجه تهویه مطبوع را در سردترین حالت ممکن گذاشته و همان طور خوابم برده بود. به سختی خودم را به دوش آب گرم رساندم تا کمی حالم سر جایش آمد.
قرار بود به پوتراجایا، پایتخت سیاسی مالزی برویم و نشستی خبری با حضور نماینده وزارت توریسم مالزی داشته باشیم. در سال 1999 دولت این کشور طی حرکتی هوشمندانه برای جلوگیری از ایجاد ترافیک سنگین در کوالالامپور، شهری کوچک در نزدیکی کوالا ساخت و تمام ادارات دولتی، سازمانها و وزارتخانهها را به آنجا منتقل کرد. همچنین در این شهر از هر فرهنگی در دنیا یک نماد ساخت و جالب اینکه مهمترین پل آن به فرهنگ ایران اختصاص داده شد که با الهام از پل خواجوی اصفهان ساخته شده است.
داتوک موسی یوسف، نماینده وزیر که فردی بسیار صمیمی و افتاده بود، پس از ارائه آمار و ارقامی درباره گردشگری مالزی و توریستهای ایرانی با شکیبایی به سوالات ما پاسخ داد. در مالزی به افراد بزرگ و تاثیرگذار دولتی و غیر دولتی القابی افتخاری مثل داتو، داتوک و... داده میشود و آنها میتوانند از مزایای این القاب استفاده کنند. حتی بسیاری از آنها این نشان خود را روی پلاک خودرویشان نصب میکنند و بدین ترتیب مثلا محدودیت سرعت در اتوبان برای آنها برداشته میشود!
پس از این جلسه دوباره به سمت منطقه Sunway و پارک آبی سانوی لاگون راه افتادیم. قرار بود همه تنی به آب بزنیم و از ورزشهای آبی آنجا لذت ببریم، اما من و یکی از دوستانم ترجیح دادیم آن اطراف قدم بزنیم، در استارباکس قهوه ناب بخوریم و کمی عکاسی کنیم.
وقتی همسفران ما که دیگر به دوستانمان تبدیل شده بودند از پارک آبی بازگشتند، ناهار خوردیم و به سمت مرکز شهر کوالالامپور و خیابان مشهور بوکیت بینتانگ راه افتادیم. اینجا مشهورترین و شلوغترین منطقه کوالالامپور است. مرکز خرید و رستورانها و کافههای متنوع را در آن میبینید و میتوانید ضربان این شهر را حس کنید. باران میبارید و ما چتر نداشتیم اما جای نگرانی نداشت؛ در کوالالامپور وقتی باران بزند، همه جا حتی نزد دستفروشان خیابان هم میتوانید با قیمت خیلی ارزان چتر بخرید. کمی در مرکز خرید Sungei Wang گشت زدیم و بعد به Pavilion KLCC که مهمترین مرکز خرید این منطقه است رفتیم. این دو مرکز خرید مالزی از بهترین مکانها برای خرید در این کشور هستند، خصوصا اگر در فصل جشنواره تخفیف به مالزی سفر میکنید.
با دوستانم در مراکز خرید میگشتیم و خرید میکردیم اما من بیصبرانه منتظر بودم تا خریدها تمام شود و به خیابان معروف جالان الور که تعریفش را زیاد شنیده بودم برویم.
بالاخره به سمت جالان الور حرکت کردیم و آنچه میدیدم باورکردنی نبود! قطعا بهترین بخش این سفر همین وقتگذرانی در جالان الور بود. غذاهای متنوع، نور و رنگهای متنوع، بوهای متنوع و موسیقی؛ همه اینها را در یک خیابان کوچک اما بسیار شلوغ تجربه میکنید. هر قدمی که بر میدارید خوراکیهای جدید و گاهی عجیب میبینید، بوی متفاوتی به مشامتان میرسد و صداها و موسیقی خیابانی جدیدی میشنوید! چنین تجربهای را در هیچ جای دیگری نداشتهام.
پس از دو سه بار متراژ کردن این خیابان و تماشای جریان زندگی، بی خیال شام مجلل در هتل شدم و با یکی از دوستانم در همین جا چند میوه استوایی، آب نیشکر خوشمزه و البته سه غذای تایلندی (میگوی سرخ شده، ماهی برشته و تام یام) را امتحان کردیم. تام یام یکی از معروفترین غذاهای تایلندی است که در واقع یک سوپ دریایی با مزهای بسیار ویژه است.
هر کسی سلیقه متفاوتی دارد. ممکن است یک توریست دوست داشته باشد در سفر خرید کند، در رستورانهای مجلل غذا بخورد، فقط جاذبههای طبیعی را ببیند یا هر کار دیگری انجام دهد؛ اما برای من جذابترین بخش هر سفری تماشای نبض زندگی در آنجا، آشنایی با فرهنگ، خوردن غذای خیابانی و ارتباط با مردم است؛ چرا که معتقدم این همان چیزی است که باعث میشود در آن سفر چیزی یاد بگیریم، خاطره ماندگار ثبت کنیم و خودمان را بهتر بشناسیم.
آن شب خیلی هیجانزده بودم و آنقدر در خیابانها قدم زدم که نفهمیدم چطور زمان گذشت و وقتی به ساعتم نگاه کردم شوکه شدم. به هتل که رسیدم ساعت 5.30 صبح بود و ما باید ساعت 7 از هتل چک اوت میکردیم! ترجیح دادم به جای خوابیدن، در وان حمام دراز بکشم تا خواب از سرم بپرد، اما...
پیش به سوی جزیره پنانگ
از خواب بیدار شدم و دیدم به جای این که در تختخواب باشم در وان حمام هستم و ساعت 6:45 دقیقه است. از خستگی در حمام خوابم برده بود. مثل یک سرباز وظیفهشناس با سرعت عجیبی لباس پوشیدم، وسایلم را جمع و جور کردم و در لابی به دوستان دیگر پیوستم. میدانستم که قرار است با اتوبوس به جزیره پنانگ برویم و حدودا 5 الی 6 ساعت در راه خواهیم بود، پس با خیال راحت در اتوبوس خوابیدم تا کمخوابی شب قبل جبران شود. پس از سه ساعت با صدای راهنمای تور در میکروفن از چرت مرغوبی که میزدم پریدم و دیدم او دارد راجع به پلی که در حال عبور از روی آن هستیم صحبت میکند. پنانگ یک جزیره است که فاصله زیادی با بخش اصلی کشور مالزی ندارد، بنابراین برای سهولت دسترسی به آن، یک پل بلند که از شاهکارهای مهندسی جهان است، به سمت این جزیره کشیدهاند. عبور از میانه دریا تجربه لذتبخشی بود و من در حالی که به تلالو مرواریدگونه دریا در زیر آفتاب تند پیش از ظهر خیره شده بودم، هیپنوتیزم شده و دوباره خوابیدم!
به شهر که رسیدیم در کنار بندرگاه توقف کردیم تا کمی استراحت کنیم و خستگی سفر 6 ساعته از تنمان خارج شود و بعد برای ناهار به KFC این شهر رفتیم که فضای آن یک خانه تاریخی بود.
پنانگ یا جرج تاون شهری است که بر خلاف اکثر شهرهای مالزی، عمده جمعیت آن را چینیها تشکیل میدهند و مالاییها در آن در اقلیت هستند. جالب است بدانید که جکی چان هم در اینجا یک ویلای شخصی بزرگ دارد، چرا که بسیاری از اعضای خاندان بزرگ چان در این منطقه ساکن هستند.
سوغات پنانگ نوعی قهوه خاص به نام قهوه سفید است که آن را با قهوه عربیکا یا روبوستا ترکیب میکنند و به فروش میرسانند. اگر این قهوه را امتحان کنید متوجه میشوید که به دلیل استفاده از قهوه سفید در آن دیگر نیاز به کرم یا شیر نیست و خود آن طعمی لطیف و عالی دارد. سوغات دیگر اینجا شکلاتهایی است که در طعمهای متنوع مخصوص مالزی ارائه میشوند و کمی با سایر شکلاتهایی که میشناسیم متفاوت است. عطرهای طبیعی نیز از دیگر سوغاتیهای ویژه این جزیره هستند که بویی عالی دارند و از گلهای طبیعی به صورت محدود تهیه شده و با قیمتی مناسبتر از بسیاری از ادکلنهای برند به فروش میرسند.
در پایان این سفر طولانی که از صبح زود تا عصر به طول انجامیده بود، به هتل ساحلی Golden Sands از مجموعه هتلهای شانگری لا در منطقه باتو فرینگی رفتیم. این هتل که در کنار یک ساحل زیبا تاسیس شده، انواع ورزشها و تفریحات ساحلی مثل والیبال، فوتبال، استخر شنا و... را دارد و محیط آن نیز کاملا خانوادگی است. اما چیزی که نمیدانستیم این بود که میمونهای پررو و چالاکی در کل فضای این هتل پرسه میزنند. بنابراین اگر در محوطه یا تراس اتاق خود هستید، مراقب وسایلتان باشید، چون این میمونها علاقه زیادی به دزدیدن وسایل شما دارند!
برای شام، میهمان هتل راسا سایانگ و غذاخوری معروفش، کافه اسپایس مارکت بودیم. اگر به پنانگ سفر کردید و گذرتان به منطقه باتو فرینگی افتاد، حتما استفاده از بوفه باز این رستوران را پیشنهاد میکنم. بهترین و تازهترین غذاهای دریایی که به روشهای مختلف طبخ شده و آماده سرو هستند را میتوانید در اینجا امتحان کنید. میگو و لابستر که با ادویههای مخصوص درست شده بودند به همراه ساتای یا همان کباب گوشت و مرغ مالزیایی که کمی شیرین هم هست از بهترین غذاهای اینجا هستند.
بعد از شام مفصلی که خوردیم سری به بازارچه باتو فرینگی زدیم که در آن میتوانید خریدهای کوچک ارزان داشته باشید و بعد هم به هتل برگشتیم.
بودای خوابیده، بودای ایستاده
صبح سر حال و سرخوش از گذراندن یک شب عالی در پنانگ سوار اتوبوس آژانس پالم بیچ شده و برای بازدید از دو معبد مشهور بودایی در بخش مرکزی این جزیره، یعنی منطقه جرج تاون حرکت کردیم. در خیابان Lorong Burma دو معبد بودایی در دو سوی خیابان وجود دارند که یکی تایلندی و دیگری برمهای (میانماری) است. ابتدا به معبد تایلندی رفتیم و در آن محوطه مجذوب هنر عالی سازنده مجسمهها و نقش و نگار روی دیوارهای معبد شدم. درست مثل مسجد مسلمانان برای ورود به معبد بودایی هم باید پابرهنه باشید.
اولین چیزی که در هنگام ورود به معبد Wat Chayamangkalaram توجه شما را به خود جلب میکند، مجسمه بودای خوابیده است که یکی از بزرگترین مجسمههای بودای خوابیده در جهان است. بسیاری از ما تصور میکنیم بودا همان پیرمرد بی موی چاقی است که نشسته و لبخند میزند؛ اما سخت در اشتباهیم و آن مجسمه معروف مربوط به یکی از پیروان و مبلغان وفادار بودا است که با ثروت و ذوق طنزی که داشته مردم را به این دین علاقهمند میکرده است.
جالبترین بخش این معبد (البته به غیر از مجسمه غول پیکر بودای خوابیده که خودنمایی میکند) خاکستر بوداییهای ساکن پنانگ است که در اینجا نگهداری میشوند. تعداد زیادی طبقات در بخش پشتی معبد وجود دارد که روی هر کدام از آنها تصویری از یک انسان چسبیده است. این تصویر در واقع متعلق به بزرگ آن خاندانی است که خاکستر تمام افراد آن در داخل یک ظرف در این طبقات نگهداری میشوند؛ هر فرد جدیدی از آن خاندان هم از دنیا برود خاکستر او را به ظرف اضافه میکنند. نکته جالب این که اگر زنی فوت کند، در خاکستر خاندان شوهرش قرار نمیگیرد و خاکستر او را در ظرف آبا و اجدادی خودش نگهداری میکنند.
در سوی دیگر خیابان معبد برمهای Dhammikarama قرار دارد که با ورود به آن میتوانید مجسمه بزرگ بودای ایستاده را ببینید که خودنمایی میکند. معماری و تزئینات داخلی این معبد چشمنوازتر و زیباتر هستند.
منبتکاریهای روی دیوار و استفاده عالی از رنگهای طبیعی جلوه خاصی به این معبد بخشیدهاند. همچنین داستانهای بودایی را به صورت مصور میتوانید روی دیوارها مشاهده کنید.
پس از بازدید از این دو معبد و صرف ناهار به سمت آخرین مقصد سفرمان راه افتادیم.
در اتوبوس کمی پانتومیم بازی کردیم و همین باعث شد طولانی بودن مسیر خیلی به چشممان نیاید. به ایپوه که رسیدیم، گرگ و میش شده بود و خیابانهای این شهر کوچک اما رو به پیشرفت، خلوت بودند. تصمیم گرفتیم پیش از چکاین در هتل، در رستوران عربی حضرموت شامی خاورمیانهای بخوریم. راستش را بخواهید اصلا شام خوبی نبود و فکر کنم آنها اصلا انتظار حضور 25 مشتری به صورت همزمان را نداشتند و به همین دلیل سرسری چیزی را آماده کرده، جلوی ما گذاشته بودند!
هتل آپارتمان Haven Resort بهترین اقامتگاه در شهر ایپوه است. وقتی به آنجا رسیدیم پیش خود میگفتم احتمالا صبح که از خواب بیدار شوم مسحور منظره زیبای تراس اتاقمان خواهم شد. اتاقهایی بزرگ با امکانات کامل، استخری عالی و طبیعتی شگفتانگیز از کوههای خشن سبز که این هتل را به محلی دنج و آرامشبخش برای مسافران تبدیل میکند.
آن شب، شب عجیبی بود؛ از یک سو طولانی شدن سفر خستهمان کرده بود و از سوی دیگر از این که به انتهای آن رسیده بودیم، ناراحت بودیم.
غار؟ معبد؟ برکه؟
طبق معمول صبحانه عالی هتل را خوردیم و حوالی ساعت 9 به سمت معبد غار کک لوک تونگ در بیرون شهر حرکت کردیم که در واقع معبدی است که داخل یک غار کوچک ساخته شده است. دلیل این موضوع هم نزدیکی بسیار زیاد آیین بودایی با طبیعت است. Kek Lok Tong تنها معبد غار دنیا نیست، اما بیشک یکی از زیباترین آنها است. آنچه از بیرون میبینید یک غار است اما وقتی وارد آن میشوید مجسمهها بودایی نمایان میشوند و ترکیب رنگ طلایی این مجسمهها با سنگها و رسوبات داخل غار هارمونی ایجاد میکند. به انتهای این غار کوچک که میرسید منظرهای را میبینید که احتمالا تا پیش از آن فقط در نقاشیها مشاهده کردهاید! محوطهای سرسبز که با کوههای سر به فلک کشده و پوشیده از درخت احاطه شده و در مرکز این همه زیبایی برکهای بزرگ با آبی بسیار زلال وجود دارد. مجموعه این تنوع زیبایی باعث میشود واقعا از خود بپرسید که اینجا یک غار است یا عبادتگاه یا برکهای خیرهکننده؟
یک ساعتی در این معبد بودیم و این آخرین جاذبه گردشگری مالزی بود که همگی با هم آن را میدیدیم. دوباره راهی ایپوه شدیم و این بار قبل از رفتن به هتل ناهار خریدیم و با خود به هتل بردیم. بعد از ظهر قرار بود نیمی از دوستانمان به کوالالامپور رفته و به تهران باز گردند و از این رو کمی غمگین بودیم. پس از راهی کردن آنها تصمیم گرفتیم این روز آخر را در هتل بمانیم و کمی استراحت کنیم تا برای پرواز 8 ساعته فردا انرژی کافی داشته باشیم؛ تا شب از امکانات هتل استفاده کردیم و از خاطرات مشترکمان در این سفر گفتیم و خندیدیم.
مقر ایرآسیا
صبح که بیدار شدم هم خوشحال بودم هم غمگین! شادیام از بازگشت به ایران عزیز و دیدار خانواده و همکاران و دوستان بود و ناراحتیام از تمام شدن سفر به مالزی با آن همه زیباییاش. اما هر فصلی پایانی دارد و هر پایانی آغازی دیگر است.
وسایل را جمع کردیم و برای آخرین بار به سمت کوالالامپور حرکت کردیم. حدودا ظهر شده بود که به ورودی مقر اصلی شرکت هواپیمایی ایرآسیا رسیدیم. ایرآسیا بزرگترین ایرلاین ارزانقیمت آسیا و یکی از برترین ایرلاینهای دنیا در کلاس خودش است. نام مقر این شرکت RedQ است که با الهام از بسیاری از کمپانیهای بزرگ دنیا به صورت آفیس باز با امکانات و تفریحاتی عالی ساخته شده تا کارمندان بیشترین بهرهوری را داشته باشند. حتی یک سرسره شبیه به سرسره معروف مانتن ویوی گوگل هم در آن وجود دارد. هدف شرکتهایی که سعی میکنند محیط کار این چنینی درست کنند، این است که کارمند در آنجا احساس راحتی کند، تا بدین ترتیب انرژی بیشتری روی کارش بگذارد و به طور کلی از محل کارش فراری نباشد.
خانم شهین ناز (بله، یک نام فارسی دیگر در زبان مالایی) به همراه دو خدمه پرواز ایرانی بخشهای مختلف این دفتر دو طبقه زیبا را معرفی میکردند. در یکی از بخشها نمایشگر بزرگی وجود داشت که روی آن مداوما کلماتی که بیشتر در گوگل جستجو میشدند را به صورت زنده نمایش میداد. در پایان این تور بازدید از RedQ و آشنایی نسبی با فرهنگ سازمانی ایرآسیا به پشت بام رفتیم که مشرف به فرودگاه KLIA2 بود. فرودگاه KLIA2 به صورت اختصاصی به پروازهای ایرآسیا تعلق دارد و سایر ایرلاینها از فرودگاه KLIA استفاده میکنند.
آنقدر مجذوب این دفتر و شیوه کار کارکنانش بودیم که متوجه نشدیم دارد دیر میشود و ممکن است پروازمان را از دست بدهیم. در فرودگاه چک این کردیم و بعد در همانجا غذای خوشمزه ناندوز را خوردیم.
محسن مصباح، راهنمای تور ما همچنان همراه ما بود و لحظه خداحافظی با او یکی از سختترین بخشهای این سفر بود.
در هواپیما حس خوبی نداشتم؛ به پایان این سفر، کارهای عقب افتادهای که تل انبار شده بودند و جدایی از دوستانی فکر میکردم که لحظه لحظه این سفر را برای من شیرین کرده بودند. در همین افکار بودم که خوابم برد و وقتی بیدار شدم در آسمان ایران عزیز بودیم.
بی شک سفر به مالزی یکی از بهترین تجربههای سفر برای من بود. تصور من پیش از مسافرت به این کشور زیبا و رنگارنگ کاملا با تجربهای که داشتم متفاوت بود. مالزی از هر نظر یکی از بهترین مقاصد گردشگری است و قطعا خاطراتی ماندگار از آن ثبت خواهید کرد. پس به جای این که پول خود را صرف خرید وسایل غیرضروری کنید، سفر کنید تا علاوه بر لذت بردن از زندگی خاطرات و درسهای ماندگار از آن بسازید که هیچ گنجی گرانبهاتر از این نیست.